محکوم اعدامی
شده ام مثل یک محکوم اعدامی
که گشته است زیر پایش خالی
آن بالا .....از بد روزگار......طنابی شل ....
کم و بیش می فشارد
گردنش را ....جان می کند ...و دست و پا می زند ...
و آرزوی مرگ دارد ....
اما دریغ از مردن آسان .......
نظرات شما عزیزان: